بالآخره گند آخرین نهادی که انتظار میرفت در جهت اصلاح شرایط موجود بتواند کاری کند هم درآمد تا حضرت خامنهای آب پاکی را به دست همه ریخته باشد که ای آقایان هیچ [...] نمیتوانید بخورید. مجمع تشخیص (همان بایگانی نظام یا مجمع البیضة السلطان) هم نقش مشورتی دارد و اگر احیاناً چیزی در کرد که معتقد آقا باشد به عنوان سیاست کلی گفته میشود.
نیش هاشمی رفسنجانی هم که در تصویر باز بود و گویی که با محبوب خویش دل میداد و قلوه میستاند. ولی نمیدانم چرا نیش باز ایشان در جلسهی دیدار با حضرت خامنهای من را به یاد نیش بازش در یکی از آخرین نطقهای مرحوم بازرگان در مجلس اول انداخت. آنجا این آقا از مقام قدرت میخندید و اینجا از مقام خفت.
معتقد آقای ما این است که هر چه این شورای نگهبان میکند، خوب میکند و اصولاً این مصدر «کردن» آچار فرانسهی نظام ولایی است؛ حکم کردن، ولایت کردن، نصب کردن، فراموش کردن، عزل کردن، تقلب کردن، باطل کردن، اعدام کردن، زندانی کردن، شکنجه کردن و البته کردن.
چند وقت پیش یکی از دوستان شفیق و یاران صدیق گذرش به دباغخانهی ستاد خبری اطلاعات افتاده بود. در آن شفاخانهی برین یکی از بازجویان گفته بود که نظام جمهوری اسلامی آنقدر آزادی بیان داده است که بسیاری از روزنامههای مخالفش چاپ میشوند، من هر روز تیترهای اعتمادملی را میخوانم. این دوست ما هم گفته بود که ای آقا! اعتمادملی که توقیف شده آن روزنامهی اعتماد است. یارو هم قبول نکرد و زیر بار نرفت. حالا اعتماد هم که بسته شده. الغرض سخن این است که در معتقد آقای ما مصدر توقیف کردن را هم باید افزود و نیز حاشا کردن.
آن یکی دیگر از یاران شجاع و قلندر ما هم در همان شفاخانهی برین البته در شهری دیگر مورد خطاب قرار گرفت که:
_ شما میخواستید نظام را براندازی کنید
_ یعنی نظام آنقدر ضعیف است که 000 (جملهاش تمام نشده بود)
شرق!!! (آوای صوت سیلی یا همان کشیده، ضربهای با کف دست به حدفاصل گوش تا دهان، ابزار حکم کردن)
خلاصه اینکه حالا بعد از ده سال میفهمم که اکبر گنجی هر چه میگفت راست میگفت. تازه دارم به این نتیجه میرسم که برای برقراری دموکراسی باید این امنیت نصفه نیمه را بیخیال شد و دیگر هیچ امیدی به هیچ نهاد و سازکار وابسته به قدرت نمیتوان بست. روایت معتقد آقای ما تنها معتقد ایشان نیست، این بیماری تمام اندامهای بیمار را فاسد کرده.
همینجوری؛
اولی؛ سیبزمینی کیلو چند؟
دومی: 750 تومن
اولی: خوشه یکی حساب کن
دومی: خوشه ها رو خر خورده
سلام. چه نسیم روحبخشی از شمال به سوی کویر کاشان وزیدن گرفته است. و خدا کند که صدای این اسداله خان گیلانی که طنین و زیبای حنجره سید اشرف الدین گیلانی را دارد، همیشه اینچنین رسا و بلند باشد . عرض کردم کاشان که نه!بلکه بر تمام دیار کویر زده استبداد ایران . بسیار خوشحال و مسرور شدم . ما را بیشتر بنوازید
پاسخحذفسلام
پاسخحذفهاشمی را نباید دست کم گرفت. شک نکنید اگر او نبود حکومت صد مرتبه خشنتر عمل می کرد باید به قدرت چانه زنی او ایمان داشت.
با درود
پاسخحذفو سپاس از باشندگی سرافراز کننده تان در تارنگار «کمی بیندیشیم»
و سپاس از بازگویی بینش خود درباره ی جستار نگاشته شده. آری برادر جان این گونه است که شما فرموده اید و جز آن نبوده.کارتان در این تارنگار زیبا و ستودنی است و من برای خوانش آسان تر آن را به اتاق اندیشه هایم پیوند می زنم. امید که آرامش بخش روان آشفته ام باشید
عیدی امسال فیلترینگ[گل]
پاسخحذفادرس جدیدم
darroodi.blogsky.com
با درود
پاسخحذفدوستان ، یک پرسش بس شگفت برایم پیش آمده. تا بیش از این در خیزاب های آن از راستی و درستی دور نشده ام ، اندیشه های آشفته ام را سامان بخشید.پرسشی که روانم را پریشان کرده این است ...
چشم به راهم [گل]
سلام
پاسخحذفقدیما خودشون میگفتن
ما شیفتگان خدمتیم نه تشنگان قدرت
حالا که بر عکس شده ، این قدرت چنان جذبشان کرده که بر سرش جنگ میکنند و یکدیگر را میشکنند ،خورد میکنند.
هاشمی را هم به قول دوستان نباید دست کم گرفت
اولین پست سال[گل]
پاسخحذفاز اینکه سر میزنید ممنونم
مرسی . فقط همین .
پاسخحذفسال نوتون هم مبارک .
راستی پیشنهاد میکنم اهنگ جدید هیچکس ( یه روز خوش میاد )رو حتما گوش کنید.
چقدر فرق است بین این اندیشه و آن اندیشه
پاسخحذفدو ریال بده به آش، [گل]
پاسخحذفاز اینکه سر میزنید ممنونم
مطلب جالب توجه وتاسف باري بود ديگر حرفي براي گفتن نيست